مهندسی مجدد
توجه مجامع علمی به مهندسی مجدد در اواسط دهه
1990 بالا گرفت. از آن سالها تا کنون بسیاری از مدیران عملگرا، مفاهیم
مهندسی مجدد را در سازمانهای خود پیاده کردهاند. در خلال این مدت، مجامع
دانشگاهی نیز روشهای متنوعی را گاه برای هدایت پروژههای مهندسی مجدد ، و
گاه در نقد صحـــت و اعتبار مفاهیم، توسعه دادهاند.
در سالهای اخیر، رویکرد فرایندی به کسب و کار به طور فزایندهای در بخش دولتی رایج شده است.
چامپی
(Champy) نخستین کسی است که واژه «مهندسی مجدد کسب و کار» را ابداع
کرد(Gooding, 1993). در مجامع علمی نیز، همر (Hammer) در مقالات خود در
سال 1990 نخستین کارهای علمی را در این زمینه انجام داد. نخستین کتاب
مشترک چامپی و همر که در سال 1993 در مورد مهندسی مجدد نوشته شد، توجه
توده بزرگی از دانشپژوهان و مدیران را به مقوله مهندسی مجدد جلب و اذهان
بسیاری را متوجه موضوع کرد.
مهندسی مجـــدد، تفکر ریشهای فرایندهای
کسب و کار است برای دستیابی به بهبــــود شدید در معیارهای عملکـــــرد؛
از قبیل هزینه، کیفیت، خدمات و سرعت.
مطالعات بسیاری برای تعریف
ویژگیهای اساسی مهندسی مجدد و تفاوت آن با مفاهیم ملایمتری مثل «بهبود
فرایندها» انجام شده است. بیشتر تحلیلگران معتقدند که مهندسی مجدد درباره
یک بهبود ساده در اجرای یک فرایند نیست، بلکه درباره انتخاب یک فرایند و
دوباره ساختن آن است (McKay and Randor, 1998).
در واقع مهندسی مجدد متضمن انجام تغییرات ریشهای برای ارایهی عملکرد بهبودیافته است.
همر
درباره مهندسی مجدد میگوید: «اولاً برخلاف بسیاری از مدهای مدیریتی که
روی کاغذ زیبا به نظر میرسند اما تأثیر واقعی بر سازمان ندارند، مهندسی
مجدد موثر واقع میشود. مهندسی مجدد داروی معجزه نیست، اما اگر درست به
کار گرفته شود جواب میدهد. ثانیاً زمان باعث خواهد شد که مهندسی مجدد به
خوبی جای خود را پیدا کند. بسیاری از مردم با شرایط دشوار در حال کلنجار
رفتن هستند. بسیاری از صنایع، حتی بخش دولتی با انواع فشار روبهرو هستند
و نیاز به تغییر دارند. نیاز به چیزی که واقعاً به آنها کمک کند. این نیاز
باعث خواهد شد که مهندسی مجدد جایگاهی مهم موثر به دست آورد. ثالثاً
مقولهی مهندسی مجدد ، سنگین، ترسناک و نشدنی نیست و به عنوان یک ابزار
ساده و دستیافتنی است.» اما چرا مهندسی مجدد با وجودی که استراتژی یا
تکنیکی است که برای کسبوکار طراحی شده، توانسته مدافعان و هوادارانی را
در بخش دولتی جذب کند؟ آنچه در مقابل این حجم عظیم از مطالب تولیدشده
درباره کاربردی کردن مهندسی مجدد باید پرسید این است که آیا اصولاً
مهندسی مجدد در بخش دولتی قابلیت کارکرد دارد؟
گرایش بخش دولتی به مهندسی مجدد
لایههای
چندگانه مدیریتی، سیستمهای متمرکز و پرهزینه، انبوه رویههای کنترلی و
مقررات، موانع دشوار در تضمین کارایی، اقتصاد (به صرفه بودن) و بهرهوری
سازمانهای دولتی است. به عنوان مثال، کنگره امریکا هر سال چند صد لایحه
تصویب میکند، اما برای روشن شدن جزییات احتمالی، حدود 5000 قانون الحاقی
و رویه و دستورالعمل ابلاغ میشود (Peters, 1996). قوانین و مقررات دولتی
مربوط به استخدام، ارتقا و اخراج کارکنان در امریکا، بالغ بر 100 هزار
صفحه است ( NPR, 1993).
نتیجه اجرا و انجام این قوانین، پویاترین
کارگزار دولتی را هم به زانو در میآورد. بسیاری از این قوانین محصول تلاش
برای ایجاد معیارهای کنترلی برای جلوگیری از فساد، انحراف و اختلاس است.
اما گاهی افراط در آنها باعث شده که این دستورالعملها و حفاظهای قانونی،
بدون توجه به ارزشهای غایی که اساساً برای آن تدوین شدهاند، ذاتاً تبدیل
به هدف شوند (Reyes, 1982). این شبکه درهم تنیده قانون و مقررات، علاوه بر
ایجاد اختلال در جریان روان خدمات، هزینههای دولتی سنگینی را در قالب
هزینههای کارکنان، تشریفات اداری و کاغذبازی، تدارکات و تأمین تجهیزات
و... به بار میآورد. مهندسی مجدد میتواند به لزوم وجود این معیارهای
کنترلی کمک کند و قوانین و مقرراتی را که در طول سالیان روی هم انباشته
شدهاند - و بعضی حتی ممکن است دوره عمرشان تمام شده باشد- نشان ده
لیست کل یادداشت های این وبلاگ