دانشجویان مهندسی صنایع دانشگاه تهران شمال85 | ||||||||||||||
v امروز : 40 بازدید v دیروز : 1 بازدید v کل بازدیدها : 19996 بازدید
|
دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی . نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد.به پروپای فرشته ها و انسان پیچید،خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت ،خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن. لا
به لای هق هقش گفت: اما با یک روز ? با یک روز چه کار می توان کرد?خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد، هزار سال هم به کارش نمی آید. و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن. ادامه مطلب نویسنده : راحله عمویی
نویسنده : راحله عمویی لیست کل یادداشت های این وبلاگ موقعیت های کاری یک مهندسی صنایع |
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v
نویسندگان وبلاگ : راحله عمویی (@)[3]
|